شعر در مورد ظرفیت ، انسان و حیوان و بی ظرفیت بودن و انسان بودن
شعر در مورد ظرفیت
شعر در مورد ظرفیت ، انسان و حیوان و بی
ظرفیت بودن و انسان بودن همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل
تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
شعر در مورد ظرفیت
یک
مرگ ،
تنها حقیقتی است ،
که تلخ نیست ،
طعم شیرین رهایی دارد ،
اگر ساکن قفس باشی..
مرگ ،
تنها حقیقتی است ،
که تلخ نیست ،
طعم شیرین رهایی دارد ،
اگر ساکن قفس باشی..
دو
شعر یعنی ،؛
هزار مرتبه مردن و
هزار مرتبه زنده شدن ،
و لذت شعر یعنی ،؛
قدم زدن و خیس شدن ، زیر باران ،
در انتظار بار هزار و یکم ،،
مرگی که بازگشت آن جایی دیگر است ..
شعر یعنی ،؛
هزار مرتبه مردن و
هزار مرتبه زنده شدن ،
و لذت شعر یعنی ،؛
قدم زدن و خیس شدن ، زیر باران ،
در انتظار بار هزار و یکم ،،
مرگی که بازگشت آن جایی دیگر است ..
سه
ظرفیت ، حقیقت ;
“من انسان با جنبه ای هستم ”
این ، همه یِ حقیقتی بود ،
که پس از دیدن چشمهای تو ،،،
فهمیدم ،
شعاری بیش نبوده و
حالا حقیقت این است که
من قطره ای بودم که در دریای چشمانت گم شدم ،،
وقتی تو دریایی برایم تُنگ ، ننگ است
ظرفیت ، حقیقت ;
“من انسان با جنبه ای هستم ”
این ، همه یِ حقیقتی بود ،
که پس از دیدن چشمهای تو ،،،
فهمیدم ،
شعاری بیش نبوده و
حالا حقیقت این است که
من قطره ای بودم که در دریای چشمانت گم شدم ،،
وقتی تو دریایی برایم تُنگ ، ننگ است
چهار
حالا که به همین سادگی ،
به هرکسی که می خواهند ،
وصله می چسبانند ،
دوست دارم که تو ،
ناجور ترین وصله یِ ناجور من باشی
تا تو را با بی رحمی تمام به من … .
عباس همایی
حالا که به همین سادگی ،
به هرکسی که می خواهند ،
وصله می چسبانند ،
دوست دارم که تو ،
ناجور ترین وصله یِ ناجور من باشی
تا تو را با بی رحمی تمام به من … .
عباس همایی
پنج
آنکه میگفت ،؛
“با یک گل بهار نمی شود”
حالا کجاست که ببیند ،؛
با گلی چون تو
بهار که هیچ ،
بهارستان شده است …
آنکه میگفت ،؛
“با یک گل بهار نمی شود”
حالا کجاست که ببیند ،؛
با گلی چون تو
بهار که هیچ ،
بهارستان شده است …
شش
دوست داشتن را ،
برای خودت ،
مطلق می خواهی ،
و
برای من ،
نسبی ،،،
نسبت دستان تو
و سیبی که دندان زده ای
دوست داشتن را ،
برای خودت ،
مطلق می خواهی ،
و
برای من ،
نسبی ،،،
نسبت دستان تو
و سیبی که دندان زده ای
هفت
دست به کمر که می ایستی
“الوند” وار ، چنان ژستی می گیری
که ،
امپراطوری یِ شعر و شاعری ،
سقوط می کند …
و جهان به شعر می آید …
دست به کمر که می ایستی
“الوند” وار ، چنان ژستی می گیری
که ،
امپراطوری یِ شعر و شاعری ،
سقوط می کند …
و جهان به شعر می آید …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد بی ظرفیتی
می خواهم کم باشم..
کم حرف
کم پیدا
کم مِهر
کم لطف
کم رنگ باشم، خیلی کم
زیاد که نه….
اندازه هم که باشی
سر ریز می کند کاسه ی ِکم ظرفیت ِ ظرف ِ دل ِآدمیان!
شعر در مورد کم ظرفیتی
برعکس فلش مموری ها
که روز به روز کوچکتر می شوند و پرظرفیت تر
بعضی آدما روز به روز بزرگتر میشن و
بی ظرفیت تر
احمق تر
بی شعورتر
نفهم تر
الاغ تر
نه یه دقه ولم کن حالیش کنم با کی طرفه:||:
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ظرفیت انسان
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسه ظرفیت من پر شده است
همه عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد ظرفیت
آدمها شبیه لیوانند
ظرفیتهایی مشخص دارند
بعضی به اندازه استکان
بعضی فنجان
بعضی هم یک ماگ بزرگ
وقتی بیش از ظرفیت لیوان در آن آب بریزی، سر ریز میشود
خیس میشوی
حتی گاهی که در اوج بدشانسی باشی
و در لیوان به جای آب
شربتی چیزی را زیادی ریخته باشی
و سرریز شده باشد
لکه ش تا ابد بر روی لباست میماند
شعر در مورد ظرفیت انسان
نظم مکانیکی در کنار سرشت
فطرت نظم حکمت بهرکشت
چرخ ایندو را نوشت
حکمت اندر کشت سرشت
فطرت نظم حکمت بهرکشت
چرخ ایندو را نوشت
حکمت اندر کشت سرشت
فلسفه جستجوی حقیقت
حکمت حق جستجوست
چرخ ایندو گپ کنش
جوهر و گوهر نکوست
حکمت حق جستجوست
چرخ ایندو گپ کنش
جوهر و گوهر نکوست
این نه ان دل نظم دان
این و ان چشم دل دان
نور دل باشد همان
نظم ان دو همتوان
این و ان چشم دل دان
نور دل باشد همان
نظم ان دو همتوان
ظرفیت اندر میان اید پدید
زانچه یافت و زانچه دید
ظرفیت اندر جهت ارمان
در برابر نسبیت باید بدید
سو برابر نسبیت نظم چرخ
نظم چرخ ظرفیت یابد پدید
زانچه یافت و زانچه دید
ظرفیت اندر جهت ارمان
در برابر نسبیت باید بدید
سو برابر نسبیت نظم چرخ
نظم چرخ ظرفیت یابد پدید
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد بی ادبی
آدمها قهوه ی فوری نیستند که در کابینت خانه تان نگهشان دارید
و در هر خماری به سراغ یک قاشق ازشان بروید
و در یک فنجان آب جوش حَلّشان کنید و هورتشان بکشید.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد بی ادبی
خیلی ظرفیت میخواد که مدیریت کنی حرفهات رو …
آخه بعضی حرفها رو نمیشه گفت باید خورد…
بعضی حرفها رو نمیشه خورد باید گفت…
ولی بعضی حرفها رو نه میشه گفت نه میشه خورد!!!
اون وقته که می مونه توو دلت …
وقتی که توو دلت دیگه جایی نمونه برا این حرفها …
میشه دلتنگی …
میشه بغض…
میشه سکوت…
میشه تنهایی…
شعر در مورد ظرفیت
به اندازه لیاقت و ظرفیت آدم ها به آن ها محبت کن
چون آن ها دچار توهم ، خود بزرگ بینی ، دل زدگی ، جو زدگی
ارتفاع زدگی ، دریا زدگی ، سرگیجه و سپس حالت تهوع خواهند شد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد بی ظرفیتی
فهمیده ام بعضى آدم ها ظرفیت محبت را ندارند.
سخت است تعادل را در محبت رعایت کردن،
گاهى بیش از حد محبت کردن
و ظرفیت نداشتن دردسر میشود،
گاهى کمتر از حد محبت کردن،
سبب عقده و دردسر میشود.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد کم ظرفیتی
در کلاس درس ” خدا “
آنها که ناله میکنند، رد میشوند
آنها که صبر میکنند، قبول میشوند
و آنها که شکر میکنند، شاگرد ممتاز میشوند
خدایا به ما ظرفیت تحمل مصایب روزگار را عطا فرما
شعر درباره ظرفیت انسان
انسانها به نسبت ظرفیتی که برای کسب تجربه دارند
عاقل به شمار میروند،
کسانی خوشبخت هستند که از تجربهی دیگران استفاده میکنند
و تجربهی دیگران را دوباره تجربه نمیکنند
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ظرفیت
به هدفای بزرگمون نمیرسیم
میدونی چرا؟؟!
چون شخصیتمون اونقدر بزرگ نیست
که هدفه توش بگنجه
پس باید شخصیتمونو رشد بدیم
آدم دیگه ای بشیم
که ظرفیت پذیرش اون هدفو داشته باشیم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر کوتاه در مورد بی ادبی
بیشتر بخوانید : شعر در مورد شخصیت ، انسان و زن و شخصیت بخشی انسان های بزرگ و خوب
شعر طنز در مورد بی ادبی
وقتی توی لیوان بیش از حد آب بریزی که سر ریز بشه…
اونی که مقصره، لیوان نیست
مقصر تویی…!!
که بیش از ظرفیتش بهش آب دادی
پس مراقب ظرفیت طرف مقابلت باش
تا لبریزش نکنی.
Comments
Post a Comment