شعر در مورد فردوس ، شعر کوتاه و زیبا در مورد شهر فردوس استان خراسان جنوبی
شعر در مورد فردوس
شعر در مورد فردوس ، شعر کوتاه و زیبا در
مورد شهر فردوس استان خراسان جنوبی همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این
مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار
گیرد.
شعر در مورد شهر فردوس
آمد آن شاهد دل برده و جان بازآورد
جانم از نو به تن آن جان جهان بازآورد
اشک غم پاک کن ای دیده که در جوی شباب
آب رفته است که آن سرو روان بازآورد
نوجوانی که غم دوری او پیرم کرد
باز پیرانه سرم بخت جوان بازآورد
گل به تاراج خزان رفت و بهارش از نو
تاج سر کرد و علیرغم خزان بازآورد
پرئی را که به صد آینه افسون نشدی
دل دیوانه به فریاد و فغان بازآورد
دست عهدی که زدش بر در دل قفل وفا
درج عفت به همان مهر و نشان بازآورد
تیر صیاد خطا رفت و ز دیوان قضا
پیک راز آمد و طغرای امان بازآورد
شهریارا ز خراسان به ری آوردش باز
آن خدائی که هم او از همدان بازآورد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره شهر فردوس
از روزگار، یک دل خرسندم آرزوست
از عشق، برق دیدن لبخندم آرزوست
از عشق، برق دیدن لبخندم آرزوست
این جادهها بهسمت جدایی مسافرند
در کوچههای خاطره پیوندم آرزوست
در کوچههای خاطره پیوندم آرزوست
آیینه از قیافهام اندوهگین شده
غم را رفو کنید شکرخندم آرزوست
غم را رفو کنید شکرخندم آرزوست
ای لحظهها طراوت دیروز من کجاست؟
روح لطیف آینهمانندم آرزوست
روح لطیف آینهمانندم آرزوست
اینجا نفس گرفته و حالم گرفتهتر
شهر خجند و رود خوشایندم آرزوست
شهر خجند و رود خوشایندم آرزوست
افتاده قند خون خیابان خاطرات
قدری قدم میان سمرقندم آرزوست
قدری قدم میان سمرقندم آرزوست
لب بعد از این به حرمت غم وانمیکنم
دیگر به جای شعر، دهانبندم آرزوست
دیگر به جای شعر، دهانبندم آرزوست
بیشتر بخوانید : شعر در مورد نقاشی ، کشیدن خدا و چهره عشق من و طبیعت زیبا کودکانه
شعر درباره شهرستان فردوس
باید اول سخت بشکافی دل تردید را
تا ببینی جوهر جام جم جمشید را
ما ، دراین وادی نماز خویش را بشکسته ایم
چون مسافر بسته ایم این بقچه ی تردید را
گر چه دریا نیستیم اما ز دریا می بریم
مستفید این همه تجدید و این تشدید را
در زمین و آسمان قید سفیدی بسته اند
بند لا قیدی بزن هم ماه و هم خورشید را
هر چه جهد خواب می گرداند این گردون سرشت
برندارد از دل نوروزیان این عید را .
(محصل فردوسی )
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهرستان فردوس
باد مثل پرنده زردی
از پنجره به درون می آید
و روی پیراهن رنگینم
تخم می گذارد
و پرده های گلدار
در سکوت این موسیقی
ریتم تازه ای را شروع می کنند
صندلیهای سفید در ایوان
کنار گلدانهای خالی و تختهای پیر آهنی
باد روی شانه های رنجور گیاهان تخم می گذارد
نزدیک پنجره ام
به بهار دچارم
و از چشمها، دستها، پیراهنم
آبهای آبی جهان سرازیر است…
کهنه است
تمام رنگها، درختها، کوچه های بی ارتفاع
باد می آید
و روی ناخنهایم نهال می کارد
و بین بازوانم گلخانه ای بر جای می گذارد
دیوارها سفیدند
و ابرها هر چه نور طلایی است پوشانده اند
و باد در کوچه
میان قدمها سرود می خواند…
نوشته ها بی رنگند،
باد می آید و کوچه را تکان می دهد
رنگها را پرنده ها را
و استکان خالی ظهر را در عصر پوسیده ی تیره می نشاند،
گلهای زرد
حلقه های زرد
حلقه های گرد بی تصویر
و باد که باز نشانی ها را گم کرده
و تنها در خیابان
قدم می زند
زیر نور خاموش چراغ برقها…
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره ی شهرستان فردوس
فرهاد رفت و کوه ملامت به جا گذاشت
کار تمام ناشده ای را به ما گذاشت
شعر در مورد شهر فردوس
ناله ی تیشه به گوش دل شیرین می گفت
که گذر بر سر فرهاد نکردی و گذشت
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره شهر فردوس
برفتم ورخیابوک ای دل واشه و عقـــده ازدل تنگـــــم جداشه
عجب بازار رنگارنگه داشتـــه نه آشغال نه کلوخ وسنگه داشته
جوونومثل گل شاداب وخنـدو زنو با چادر و گوشه ش ده دندو
ولی بعضه خراب و با دل تنگ سرو باموی جورا جور و پررنگ
تقی خان کاکلش چون یال شیره بلــوز روشن و شلـــوار تیـــره
لباسون تنش تنگ و خراب بو دلم ور ای جونک چون کباب بـو
یقه وا مثل الواتون تگــــزاس بیمه ور دل مه شک و وســـواس
که یارب خواب یا بیداریم مــه دونه ، مست و یاهوشیـــاریم مه
تموم ورد وذکرم ای لبـاس بو یقین تقصیر ز مان بی کلاس بــو
نگام ور دور وپیش خود نمی کی ور ایفکل وریش خــود نمی کــــــی
که دیدم خانومه پالـــــتوپوشیده به قول شهریــو مانتـــو پوشیــــده
سرش مردنه اصلاح بو خودم دی گلـــو بنــــدش مطلا بـــو خودم دی
و گوشــــوره طلای بنـد بنــدش نمایـــو از پی زلفــــون کمنــــــدش
بلند ناخونــون انگشت شصتش النگو بیست وسی چارته هو دستـــش
و هرنخونه چون خنجــــر برنده مثال پنجـــه ی ببـــرون درنـــــــده
نهیبم ورخودم زه ک ای چه کاره چه رســــم و شیــــوه ای روزگــاره
بیا بنگرکه اوضاع چند خراب اس نه منع پوشش است و نه حجــاب اس
نه ای مانتـــو خلاف دین مانـــه نه هــــم دشمــــــن به این آئین مانه
ولی باید هماهنگ با تنت شــــــد مناسب با بلــــوز وپرهنــــت شــــد
مگر از مقنعه کبــــری ضرر دی؟ و یا از مانتوش زهـــرا خطـــر دی ؟
او گربون چاک اکبر خاصیت داش؟ مگر خـن گف که چنـدش تربیت داش ؟
اگر گوشـوره ی مدر نقــــی خان نبینن مردمو هـــی خان کی اففــــان؟
بیایه ک دین خـــود آباد کنم مـا حجاب مه حفظ و خود ره شادکنم ما
شده واجب حجاب برمرد وبرزن نیـــــم قائــل بر اونجه قــــدر ارزن
حجاب واجب مثل حـــج وذکاته رعایــت کردنـــش بر مــــا براتــــه
برات و مدرکه ی در روز محشر شفیع باحجـــاب میشه پیمبــــــــــر
نیی زینت طلا یا مـــــوی رنگی سرو مثل خروسون لار و جنگـــــــی
نیی شلوارچسپ و رنگ واررنگ بلــــوز بـــی یقــــه با پیرهـــن تنگ
رواج بی حجابـــی خیلـــه درد عـــــذاب روح بـــا رخســــار زرده
مگــــر دخت نبی ارشاد نکرده و دنیار با حدیثش شـــــاد نکــــرده
که این چند روز عمر مثل حبابه و زینت بر زنـــون دنیا حجـــــــابه
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره شهرستان فردوس
بهر حاجات اگر دست دعا برخیزد
دلبری هست به هر حال به پا برخیزد
لطف آقای خراسان ز همه بیشتر است
هر زمان از دل پردرد صدا برخیزد
شعر در مورد شهرستان فردوس
برادر جان ،خراسان است اینجا
سخن گفتن ، نه آسان است اینجا
چغک، چلغوز، کلپاسه، پلخمون
سخن هایی از اینسان است اینجا !
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره ی شهرستان فردوس
صبا کجاست که از جانب من این پیغام
ز ری به سوی خراسان برد به شوق تمام
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر فردوس
گذر گاه را ره سوی مشهد است
ز توحید این گفته اشهد است
شعر درباره شهر فردوس
برادر جان خراسانست این جا
سخن گفتن نه آسان است این جا
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره شهرستان فردوس
من از دیارخواجوی کرمان آمده ام
به پا بوسی شاه خراسان آمده ام
زسوی اهل کریمان سلام آوردم
به شوق دیدار یاران آمده ام
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهرستان فردوس
خورشید بسته دل به خراسان چشم تو
آهو پناه برده به دامان چشم تو
شعری درباره ی شهرستان فردوس
لبت قند خراسان، بوسه هایت زعفرانی
نگاهت نرگس شیراز و مویت ارغوانی
Comments
Post a Comment